دیروز با کاسپارف شطرنج بازی می کردم. هرچند بازیش خیلی خوب است و حرف ندارد و دومی ندارد و لایق تحسین بسیار، ولی از من شکست خورد. آخر من مهندس کامپیوتر هستم و بسیار باهوش. برنامه ی شطرنجی نوشتم با قدرت پیش بینی پانزده حرکت. کاسپارف فقط یازده حرکت را می تواند پیش بینی کند. حسن ید طولایی در سخت افزار کامپیوتر دارد. برایم نانو چیپی ساخت که در گوشم حرکت بعدی را می گفت. بدون تفکری، دیروز کاسپارف را در شطرنج شکست دادم.
۱۳۸۶ بهمن ۲, سهشنبه
؛
وام دار ادبیاتم اگر توضیح ندهم نقطه-ویرگول در ادبیات فارسی به چه کار می آید و نویسندگان تازه کار چطور می توانند با به کار گیری ماهرانه ی آن جای خود را در میان ادیبان باز کنند. نقطه-ویرگول معانی مختلفی دارد؛ گاهی یعنی "و آن دو علت این است:" مثلن در جمله ی «اگر چیزی بخواهد خورده شود و خورده نشود دو علت دارد و بس؛ خریت طرف یک قضیه یا خریت طرف دو قضیه». گاهی یعنی "تو گویی" مثلا در جملات «آن چنان غرق در مادیات هستند که راست راه را از کج چاه تمیز نمی دهند؛ مخچه شان را برداشتند و کاهگل جایگزینش کردند» و «نمک می خورند و نمکدان می شکنند؛ نمک خوردن و نمکدان شکستن یکی بی دیگری معنی ندارد». گاهی خود "تو گویی" را برای تاکید می گوییم، ما ادیبان، مثلن «لب از لب که می گشود در و گوهر ار دهان بیرون می ریخت مدام؛ تو گویی این همه از بر دارد» یا مثلن «از بیرون شکل ظرفی هستم که هر چند خالی از هر نوع آبی است، همه لبالب پر می پندارندش؛ تو گویی یک در صد هم شانس این را ندارم که ظرفی تهی باشم» . گاهی یعنی "چرا که" مثلن « خواهرم همان دم سوت شد؛ گفتیمش حرفت بس تکراریست گفتمان حرف حساب را ایرادی نیست». گاهی یعنی "یعنی" مثل «سرعت و طرز رقصیدنشان در هوا را می توانم تنظیم کنم؛ کافیست سریع از یک سو به سوی دیگر نگاه کنم یا آرام یا دایره وار یا زیگراگ». وسلام.
اشتراک در:
پستها (Atom)