بنده خدا سخنران، داشت با هیجان و شعف و برق خاصی در چشم در مورد پیچیدگی تبدیل فکر به عمل و اینکه ما از مغز هیچ نمیدانیم و از ذهن از آن هم کمتر میدانیم و اینکه چطور ممکن است آدمی از فکر استفاده کند که فکر خود را مطالعه کند و غیره هائی از این دست صحبت میکرد و من،
فقط به این می اندیشیدم که تو با این صدا بهتر بود خواننده می شدی تا پروفسر و چه غلط راهت را انتخاب کردی.