همه چیز در مغزش بهتر و قشنگتر بود.
- وقتی ملودی به ذهنش میرسید، در مغزش به مراتب خوش آهنگ تر بود تا وقتی با ابزار موسیقی نواخته میشد.
- وقتی تصویری در ذهنش نقش میبست، روی کاغذ به مراتب بدتر از آنی بود که در مغزش بود.
- عشقش به معشوق در مغزش بسیار بیشتر و عمیق تر از وقتی بود که می گفتش دوستت دارم.
- خوابش به مراتب جالبتر از تعریفش بود.
- قدرت استنتاج و استدلالش همه را در مغزش به زانو در می آورد.
- وقتی کشفی می کرد و ایده نویی میزد، در مغزش آپولو بود و در هنگام بیان کم مایه به نظر می رسید.
حتا این نوشته در مغزش به مراتب قوی تر از اینی بود که من بازگو کردمش.