سگ سرما غم را در دل مردمان کاشته بود و مردمان گمان می بردند فقر دلشان را به درد آورده.
عشق یک طرفه کارمند را مدیر کرده بود و کارمند فکر میکرد که کارش از بقیه بهتر است.
زیبایی خیره کننده خواننده را معروف کرده بود و خواننده فکر می کرد خوب می خواند.
پول چشم عاشق را کور کرده بود و عاشق فکر می کرد عاشق است.
بلندگو صدای ساز را خراب کرده بود و نوازنده فکر میکرد بی استعداد است.
جهش ژنتیکی روان فرزند را آزاد کرده بود و مادر تصور می کرد مادر خوبی نیست.
عصبانیت لحظه ای فحش را به جان دوست کشیده بود و دوست فکر می کرد دوست دیگر را نشناخته.