بالاخره برای اولبار در عمرش رفت، جنگید و حق مسلمش را گرفت. معتقد بود حق دادنی است و نه گرفتنی. وقتی میگفتیمش چطور؟ پاسخش یک و فقط یک چیز بود: اگر همه حق را گرفتنی بپندارند نظام آشوبناک میشود. نمیپرسیدیمش که چرا، چون ته نشنیدن جوابش به سر شنیدن جوابش میارزید. لابد میخواست راجع به اثر پروانهای رودهدرازی کند. بسنده کردیم به اینکه برایش مشخص کنیم که در این بین فقط این اوست که ضرر میکند و نه نمودار نظام یا چیزی در همین ابعاد. باری، بالاخره برای اولبار در عمرش جنگید و حقش را ستاند.