دو سه قدم بیشتر نمانده. شاید هم سه چهار قدم ولی در حد چند قدم نزدیک است. هدف خارق العادهای هم نیست، فقط میخواهد سیب را در هوا با چاقو به دیوار بچسباند. بعد از ماهها تلاش شبانهروزی الان میتواند سیب را با چاقو بزند اما قبل از اینکه به دیوار برسد از چاقو جدا میشود و نیمی از مسیر را چاقو به تنهایی مجبور است طی کند. قبل از آن میخواست توپ تنیس را به زمین و پس دیوار بزند و در مسیر برگشت به زمین بخورد و پس در لیوانش فرود بیاید. یک سال طول کشید ولی از آن پس از هر صد ضربه، نود و نه تایش بی برو برگرد در لیوان است. دو سال طول کشید تا بتواند موشک کاغذیای بسازد که از لابهلای درختان جلوی پنجره رد شود و وارد صندوق پستی آن طرف خیابان شود. الان صندوق پستی پر از موشکهای شکل هم است. به گمانم دارد تمرین نشانهگیری میکند. شاید میخواهد سنگی به سر طنابی کند و بین موشکها بفرستدش و چشم مزاحمی را با چاقو به دیوار بچسباند و فرار کند. توپ تنیس را نمیدانم به چه کارش میآید.
۱۳۸۷ بهمن ۲۹, سهشنبه
۱۳۸۷ بهمن ۱۹, شنبه
پدیدار
سکه را به هوا پرتاب کرد. شیر آمد. خط میخواست، دوباره پرتاب کرد. خط آمد. کمی فکر کرد و فهمید در واقع شیر میخواسته و برای ردگمکنی وانمود خط خواستن کرده پس پرتاب کرد. باز خط آمد. از دو رویی خود خجالتزده شد. دوباه پرتاب کرد. شیر. بیجهت و دلیل و منطق و غیره خوشحال شد. فکر کرد به هر آنچه که خواسته، رسیده. همین طور که با سکه بازی بازی میکرد و فراموش کرده بود سکه دو رو دارد و فقط روی شیردارش را میدید و لحظاتی که در حین بازی بازی روی خطدار سکه پدیدار میشد به چشمش نمیآمد، در کسری از ثانیه متوجه خط شد. به جست و جو در خاطرات گذشتهاش پرداخت و به یاد آورد که بهراستی زمانی سکهاش خط هم داشته و حتی با کمی تلاش فهمید که بهراستی زمانی این روی خط سکه بوده که میخواسته و نه روی شیر. لذت نامعلومی درونش پدیدار شد. خط خواست. پرتاب کرد و خط آمد. شک کرد و دوباره پرتاب کرد و دوباره خط آمد. مطمئن شد و باز خوشحال از اینکه به هر آنچه که خواسته رسیده، ادامه داد. آنقدر خط و پس شیر و پس خط خواست و رسید که در آخر خسته شد و تصمیم گرفت خود را به دستان عادل سرنوشت بسپارد ومسئولیت تصمیمگیری را هم به همراهش. سکه را پرتاب کرد. در پس قلب و ذهن و غیرهاش اما، امیدوار بود که سکه بر لبه بایستد و نه خط شود و نه شیر. اما دستان عادل سرنوشت بدون کوچکترین عذاب وجدانی شیر یا خط را پدیدار کرد و روز از نو روزی از نو.
اشتراک در:
پستها (Atom)