۱۳۹۰ مرداد ۲۴, دوشنبه

صددرصد

آمد با نوع کم‌یابی شکایت در لحن و صورتش گفت:‌ «تصور کن یک بستنی انبه و کیوی و شاتوت پیدا کردی که تو خوش‌مزگی دومی نداره و تو قیافه تکه و روی یک قیف بی‌نظیره، دادن دستت. بعد هنوز همه مزه‌هاش رو امتحان نکردی میان می‌گیرنش ازت. می‌برن یه جا که دستت بش نرسه. بعد میان ۵۰۰ تا بستنی شل آشغالی شیرین بدمزه تو ظرفای پلاستیکی یکی زننده‌تر از یکی دیگه که خیلی کریه‌المنظر درست شدن، می‌یارن برات و می‌گن یکیش رو اننخاب کن. خو، د اگه اولی رو ندیده بودم که انتخاب می‌کردم. اما حالا چه انتظاری دارن؟ نمی‌خوام. اصن بستنی نمی‌خوام پدر من. دست از سرم بردار.»

گفتم: «باز چی شده؟»

بايگانی وبلاگ

جستجوی این وبلاگ