۱۳۹۱ آذر ۲۴, جمعه

شکست

این موفقیتهای شما نیست که شما را تعریف می کند. این شکست های شماست. چرا و چگونه اش را خودتان دریابید.


۱۳۹۱ آبان ۲۳, سه‌شنبه

لذت از لذت

لذتی بالاتر نیست از لذتی که از شاد بودن بی دلیلی میبری در یک روز از هزار روز.



۱۳۹۱ شهریور ۳۱, جمعه

غریبه

بعضی پیشقدم هستند و بعضی دنباله رو. 
بعضی اما نمیدانند چه غلطی میکنند و اصلآ برای چه آن غلط را میکنند و در کل نه می دانند چه می کنند و نه می خواهند که بدانند.


۱۳۹۱ شهریور ۱۰, جمعه

باگهای مغز

سگ سرما غم را در دل مردمان کاشته بود و مردمان گمان می بردند فقر دلشان را به درد آورده.
عشق یک طرفه کارمند را مدیر کرده بود و کارمند فکر میکرد که کارش از بقیه بهتر است. 
زیبایی خیره کننده خواننده را معروف کرده بود و خواننده فکر می کرد خوب می خواند.
پول چشم عاشق را کور کرده بود و عاشق فکر می کرد عاشق است. 
بلندگو صدای ساز را خراب کرده بود و نوازنده فکر میکرد بی استعداد است. 
جهش ژنتیکی روان فرزند را آزاد کرده بود و مادر تصور می کرد مادر خوبی نیست.
عصبانیت لحظه ای فحش را به جان دوست کشیده بود و دوست فکر می کرد دوست دیگر را نشناخته. 


۱۳۹۱ شهریور ۹, پنجشنبه

اره در باسن

بعضی مثل اره در باسن می مانند. 


۱۳۹۱ مرداد ۹, دوشنبه

دنیای ما

"همه چیز برای مردان راست دست ساخته شده است." ...ی.ص.



۱۳۹۱ مرداد ۵, پنجشنبه

رنگ های گرم

چون بی آنکه بدانیم اول تصمیم میگیریم بعد برای تصمیممان دلیل می آوریم و دلیلمان باورمان می شود. 



۱۳۹۱ تیر ۳۰, جمعه

رباعی زندگی


زندگی تخمی آنانی که هر روز سوار اتوبوس و مترو می شوند:
اتوبوس لعنتی ۱۰ دقیقه است که دیر کرده. اومد لامصب با اون ریخت کثیفش. اه اه چقدر این صندلیاش و میله هاش کثیفه. حتما باس تنت رو بزنی به من رد میشی نه؟ نفسم داره بند میاد. پای من رو له کردیا. چیه؟ آدم ندیدی؟ باس خیره شی به من؟ ده برو دیگه با اون هیکلت منتظری اول این موتور زپرتی بره بعد تو؟ حالا مگه میذارن من پیاده شم؟ نمیبینی؟ ایستگاهه خوب. از وسط راه برو کنار دیگه. 


زندگی زیبای آنانی که هر روز سوار اتوبوس و مترو می شوند:
اوخی چه بچه نازی داره تف تف میکنه برای باباش. باباش رو چه حالی داره میکنه. ا اتوبوس اومد. این یکیو نگاه کن داره واسه خودش آواز میخونه. چی؟ هان؟ وی دونت نید نو اجوکیشن؟ اون اسکول رو نگاه پاتیل کرده هار هار میخنده. بذار پنجره رو باز کنم یه ذره نسیم بیاد. از بالا چقدر شهر قشنگه. دیگه الان محیط آمادست که ادامه کتابم رو بخونم. صفحه چند بودم؟ ۳۴.

زندگی تخمی آنانی که هر روز با ماشین طی طریق میکنند:
بووووووووووق. ده برو دیگه؟ کی به تو گواهینامه داده؟ منتظر چی هستی؟ پیرزن که رانندگی نمیکنه. ده ک..... گاز بده دیگه. باز افتادیم تو ترافیک لعنتی. چیه؟ بوق میزنی؟ سر داری میبری نکنه؟ این چاله چوله ها ۱۰۰ ساله اینجاست. معلوم نیست کی میخوان درستش کنن. هر روزم یکی بش اضافه میشه. اینجا رو چرا بستند. مغز خر خوردن؟ حالا من از کدوم گوری برم سر کار؟

زندگی زیبای آنانی که هر روز با ماشین طی طریق میکنند:
اوخی این پیرزن رو. با این سنش داره رانندگی میکنه. آفرین. پیرزن بشی ولی اینجوری پیرزن بشی. الان وقتشه که یه آهنگ مشتی بذارم یکم حال و حول کنم. دام دام تق. دام دام تق. وی دونت نید نو اجوکیشن. دیم دیم دیدیریم. دیم دیم دیدیریم. وی دونت نید نو تات کنترل. دیم دیم دیدیریم. دیم دیم دیدیریم. نو دارک سارکزم این ده کلس روم. دیم دیم دیدیریم. دیم دیم دیدیریم. 



۱۳۹۱ اردیبهشت ۱۴, پنجشنبه

سگ

سگم مرد. آنقدرها هم سگ نبود البته. آنقدر ها هم نمرد البته. ولی سگ طوری داشتم که فکر می کردم دوستش دارم. ولی دیگر آخرهای عمرش است. جنب و جوشش را از دست داده. دمش کوتاه شده. حس بویائیش ضعیف شده. از سگ صفتی افتاده. قیافه اش به گربه بیشتر میماند تا سگ. دارد می میرد. آرام آرام. هم دوستش دارم هم ندارم. هم دوست دارم بمیرد هم دوست ندارم بمیرد. نه میتوانم صبر کنم که بمیرد. نه میتوانم صبر کنم که بمیرد. 

خاکبرسری

به طرز خاک بر سرانه ای بعضی نوشته ها و تصویرها و آهنگ ها و ویدئوها دارند خیر سرشان از بازی و سفر و زندگی و مسائل شاد صحبت می کنند ولی آدم غمباد می گیرد می بیندشان. برخی اما، از غم و جنگ و بدبختی و بی نانی می گویند و آدم دلش شاد می شود وقتی می بیندشان.

۱۳۹۱ فروردین ۲۸, دوشنبه

اینترنت

بعضی وقتها دلمان میخواهد کل اینترنت را بکُشیم و خلاص.


۱۳۹۱ فروردین ۱۰, پنجشنبه

ارواح شب

تحمل برخی مسائل در شب به مراتب سخت تر از در روز است. سخت است بدانی این خواب است که مسائل را در خود حل میکند، این مغز است که شب خسته می شود، تنهایی شب است، تمرکز بیشتر است، بیکاری است، خورشید است، یا شب در دل خود ارواحی دارد که به تو فشار می آورند و جایت را تنگ می کنند. 

۱۳۹۰ بهمن ۱۳, پنجشنبه

همه چیز اسم دارد

اسم دارد. همه چیز اسم دارد.


  • در خواب و بیداری فکر احمقانه ای از سرت میگذرد و خودت از خودت تعجب میکنی که چطور شد این فکر از سرت گذشت.
  • با دیدن گوشه ای از عکسی، ایده ای جدید برق به چشمانت می آورد و در صدد پیاده سازیش میشوی.
  • جدلی با روشن مغزی می کنی و راضی از نتیجه به هر دویتان افتخار میکنی.
  • استفاده جدیدی برای شی قدیمی پیدا میکنی و در پوست خود نمیگنجی.
  • آرزو میکنی کاش فلان چیزک برای راحتتر زندگی کردن موجود بود و زندگی با فلان چیزک را تصور میکنی و وصف العیش نصف العیش.

بعد میروی از روی کنجکاوی در گوگل جستجو میکنی و میبینی تمام چیزهایی که به مغزت خطور کرد نه تنها سالهاست به مغز دیگران خطور کرده که برای خود اسمی هم دارد.

بايگانی وبلاگ

جستجوی این وبلاگ