۱۳۸۷ مرداد ۲۳, چهارشنبه

ترجیع‌بند یا ترکیب‌بند

من داشتم نگاه می‌کردم و او داشت می‌دوید. از این زن‌های به شدت مبادی‌آداب بود و علاقه‌مندی وافری به هماهنگ کردن چیزهای محیرالعقول داشت. گاهی بند کفشش را هم‌رنگ گیره‌ی سرش می‌کرد. گاهی کمربندش را با گوشواره‌اش یک‌رنگ می‌کرد. گاهی رنگ مویش را با رنگ شلوارش هماهنگ می‌کرد و گاهی رنگ چمشش را با رنگ لاکش. من داشتم نگاه می‌کردم و او داشت می‌دوید و با هم داشتیم ترجیع‌بند می‌سرودیم. شاید هم ترکیب‌بند. هیچ‌وقت شعر را به درستی نیاموختم و او هم هیچ‌وقت زندگی را. آن‌قدر لکه‌برهای مختلف در خانه‌اش داشت که جایی برای مشروب‌های الکلی که من گهگاه برایش به هدیه می‌بردم، نداشت. در انباری‌اش تنها چیزهای به‌درد‌نخور، مشروب‌های من بود که هرگز نه او از آن‌ها استفاده می‌کرد و نه من دست از به هدیه بردن‌شان برمی‌داشتم. مجموعه‌ی بسیار قشنگ و پرباری شده بود که شرط می‌بندم حتی در خانه‌ی آن پیرمردهای پول‌داری که نمی‌دانند ثروت‌شان را چگونه هدر دهند هم، پیدا نمی‌شود. من نگاه می‌کردم و او می‌دوید و با هم ترجیع‌بند یا ترکیب‌بند می‌سرودیم. من سعی می‌کردم دویدن او را نگاه کنم ولی گاهی چنان سریع می‌دوید که من عقب می‌ماندم. ایرادی نمی‌توانستی به او بگیری؛ حتی اگر با خط‌کش فاصله‌ی بین چوب‌لباسی‌هایش را اندازه می‌گرفتی، درصد خطا کمتر از یک‌دهم می‌شد. هر روز همان ساعتی از خواب بیدار می‌شد که دیروز و همان ساعتی از سر کار بر می‌گشت که دیروز و همان ساعتی مسواک می‌کرد و حمام می‌رفت که دیروز و همان ساعتی عشق‌بازی می‌کرد که دیروز و همان ساعتی لنزهای رنگی‌اش را در می‌آورد که دیروز. من نگاه می‌کردم و او می‌دوید و با هم ترکیب یا ترجیع‌بند می‌سرودیم. تصمیم گرفتم این‌بار که به دیدنش می‌روم به جای مشروب، از آن جامشروبی‌های سلطنتی ببرم که به جای چیدن مشروب‌هایش در کتاب‌خانه‌های انباری، زین پس مشروب‌ها را در جامشروبی سلطنتی بچیند.

بايگانی وبلاگ

جستجوی این وبلاگ