۱۳۸۸ مهر ۲۴, جمعه
دروغ
تبارک الله احسن الخالقین. و خلق کردی بندگان ازسگکمترت را که واجبالوجود بودنت را به رخ بکشی. حال آنکه کور خواندهای. تو را چه به خلق کردن. تو همان به که تقلید کنی. تالیف بهر هر کسی خلق نشده و برخی را همان برازندهتر که تقلید کنند و خلق و خلاقیت به اینان نیامده که دست بر هرآنچه میگذارند همان وزغی میشود که صدها بار زاده شده و هر مادرمردهای میداند چطور بهترین وزغ را بسازد. همانا تلاش شبانهروزیات را احسنت میگویم ولی افسوس که بیفایده است. ده برابر که هیچ صد برابر این هم جان بکنی و دست و پا بزنی راه به جایی نمیبری که به ذات خالق نیستی. تو را بهتر است که به کنجی بخزی و به نوای لالایی جیرجیرکها گوش فرا دهی. بلکه معنی شعف را دریابی که واحسرتا معنی رنج را هم در نیافتی و فقط فهمیدی تظاهر یعنی چه. اینکه که چه را نه من میدانم و نه تو و نه شاید هیچکس دیگر. ولی به نظر میرسد توان مقابله نداری و سرنوشت محتومت این است که سر ناسازگاری با سرنوشتت بگذاری.