۱۳۸۷ فروردین ۲۳, جمعه

خریت نااهلان


دوستی داشتم شیرین زبان و شیرین فکر و شیرین روح و نه شیرین عقل. سخنان قصار مخصوص به خودی داشت. لب از لب که می گشود، به قیمت صلوات، در و گوهر ار دهان بیرون می ریخت مدام؛ تو گویی این همه از بر دارد. هر را از بر تمیز می داد و سلام بی طمع می کرد. گوشتت را که می خورد، استخوانت را، لا اقل، دور نمی انداخت. روز را به شب نمی رساند بی آن که یکی را* دو کند. باری، دیروز سخن قصاری تحویلم داد شنیدنی و تعریف کردنی:


"اگر چیزی بخواهد خورده شود و خورده نشود دو علت دارد و بس؛ خریت طرف یک قضیه یا خریت طرف دو قضیه."


*یک یک را؛ چون زنی را که یعنی یک زن را و خری را یعنی یک خر را و اسکلی را یعنی یک اسکل را و دوستی داشتم یعنی یک دوست داشتم و زیبایی یعنی یک زیبا و جوانمردی یعنی یک جوان مرد.

بايگانی وبلاگ

جستجوی این وبلاگ