بندگان خدا داشتند دست و پای آخرشان را میزدند. هنوز آنقدر جاهل بودند که گمان کنند دوران کودکی ادامه دارد و میتوانند وانمود کنند بزرگ نشدند. کمخردان سعی میکردند ثابت کنند دلشان همچنان به همان شوری قبل برای هم میتپد و از گذران وقت با هم همانقدر لذت میبرند که قبلن میبردند. تمام زورشان را میزدند ولی هنوز آنقدر کور بودند که واقعیت واضحتر از خورشید را نبینند.