۱۳۸۶ آذر ۲۹, پنجشنبه
درد بیدردی علاجش آتش است
۱۳۸۶ آذر ۹, جمعه
نور
۱۳۸۶ آبان ۲۱, دوشنبه
دادستاندن
۱۳۸۶ آبان ۸, سهشنبه
تبلیغ غول آسا
۱۳۸۶ مهر ۲۲, یکشنبه
زبان بسته
2-که آخر چه شود؟ تا همین جا هم زیادی خوانده.
با خود فکر کردم که می خواهم دندان پزشک شوم. آخر درسم خوب بود. فقط در گروه سرود نبودم.
1-می خواهد دکتر شود و جراحی کند. ایرادی می بینی؟
2-آخر با این وضع؟ نمی تواند!
فکر کنم مادر از این ناراحت بود که در گروه سرود نبودم.
1-کدام وضع؟ خب نمی شنود که نشنود. درسش که خوب است.
2-الان خوب است. بگذار بیاد وردست خودم تو نانوایی کار یاد بگیرد.
پدرم رفت.
۱۳۸۶ مهر ۲, دوشنبه
کلمات کلیدی
۱۳۸۶ شهریور ۵, دوشنبه
عقب نشینی
تو: به نظرت دماغم قبل عمل بهتر بود یا بعد عمل؟
آدم رو راست: قبل عمل.
آدم معمولی: الان هم خیلی خوبی.
آدم دوست داشتنی: دیوونه شدی؟ معلومه الان بهتری!
مثال دو:
تو: میای بریم والیبال ساحلی؟
آدم رو راست: نه ببخشید ترجیح میدم با دوست پسرم بازی کنم.
آدم معمولی: حس والیبال ساحلی نیس امروز.
آدم دوست داشتنی: خیلی دوست داشتم می تونستم ولی فردا امتحان دارم.
مثال سه:
تو: دوستت دارم.
آدم رو راست: اوه! من فکر نمی کنم هیچ وقت عاشقت شم ولی دوست دارم ادامه بدیم.
آدم معمولی: من هم خیلی می خوامت ولی اونجایی نیستم که تو هستی فکر می کنی ادامه بدیم؟
آدم دوست داشتنی: عزیزم منم تو رو دوست دارم.
مثال چهار:
تو: چرا با من اینجوری رفتار می کنی؟
آدم رو راست: چون حالمو به هم می زنی. تو: چرا؟ آدم رو راست: چون احمقی.
آدم معمولی: نمیدونم. تو: یعنی چی که نمیدونی. آدم معمولی: یعنی اینکه من دیر جوشم.
آدم دوست داشتنی: چه جوری؟ تو: همش بهم بی توجهی می کنی. آدم دوست داشتنی: نه عزیزم کدوم بی توجهی؟ همش تو سر خودته.
همه: من آدمهای رک رو دوست دارم.
همانا مردمان روراست حال آدم را بهم می زنند و آدم می خواهد که سر به تنشان نباشد.
۱۳۸۶ تیر ۲۱, پنجشنبه
چرا ناخن کوتاه بهتر از ناخن بلند است؟
۱۳۸۶ خرداد ۲۹, سهشنبه
آدمک خندان کلاه به سر
«... با پنج چهار گوش و سه گردک و دو سه گوش سه پهلو برابر، آدمک خندان کلاه به سری برایش کشیدم و با اشتیاق و هیجان برایش به هدیه بردم. لبخند مسخره ای بر روی لبش نقش بست و پرسید این چرا دماغ ندارد ...»
باشد که روحش قرین رحمت الهی شود که این گونه حیرت آور مو را از ماست که چه عرض کنم از یک پاتیل آش شعله قلم کار بیرون می کشد، سیمین دخت شیرازی را می گویم.
۱۳۸۶ خرداد ۲۶, شنبه
قاچ زین را بگیر اسب دوانی پیش کشت!
۱۳۸۶ اردیبهشت ۱۹, چهارشنبه
رنگ عشق
۱۳۸۶ اردیبهشت ۱۰, دوشنبه
جدل
و خدا روح خاله زنکی را بهشتی کند که تمام موفقیت هایم را مدیون خاله زنکی هستم و بس. که اگر کشفش نکرده بودم، خام می ماندم و حقایق عالم هستی برم پنهان. درود بر قبر پدر و مادر خاله زنکی که هزار تحفه و آجیل که سهل است گوسپند طلا هم کمش است. و جاوید خاله زنکی که کوتاه راه را از بی راهه و کج راهه و گم راهه و هزار تو و چاه مشخصم کرد. و عمر نوح می خواهمش از خدا که میسرم کرد گذشتن از سختی ها و پا گذاشتن در بهشت روی زمین را. و نور ببارد بر قبر پدر و مادر و جد و آباد خاله زنکی که هر چه دارم از آن دارم و بس.
۱۳۸۵ اسفند ۱۶, چهارشنبه
کار دنیا
*حقیر باورش نمی شود که در شعر و شاعری هم دستی دارد؛ چه کار کند؟
۱۳۸۵ اسفند ۹, چهارشنبه
تفکر
باید اقرار کرد و ناگفته نگذاشت که از نوشتن در بلاگ چقدر بدم می آید. چه حاجت به توجیه؟ مگر از دروغ خوشم می آید که تو دروغ می گویی؟ حال صرفن برای بدست آوردن دل های نازکتان و برای بخشیدن این حقیر رازی را برایتان بازگو می کنم. باشد که اندامتان بلرزد و نفستان در نایژک هایتان حبس شود. باشد که متنبه شوید و توبه کنید و زار بزنید و طلب مغفرت کنید و خون گریه. باشد که زین پس با چشمان باز بنگرید و با دهن بسته غذا بخورید و با مشت بسته بکوبید و با در باز ادرار کنید. باشد که ما را هرگز فراموش نکنید که این ماییم که محتاج شماییم. باشد که مرز اخلاق را گم نکنید. باشد که گلوی خود را پاره کنید. خسته شدم. این است راز سر به مهر ما که جان را آزاد و روح را خلاص می کند. سر را گران و تن را ارزان می کند. تا آخر عمر با شما می آید و چراغ راه و روشنی سفرتان می شود. دیگر واقعن خسته شدیم و برگشتیم سر جای نخستمان همان جا كه اولبار فكر كردن آغاز كردیم كه همانا از بزرگترین گناهان است و انسان را الاغ و الاغ را درخت می کند.