و بهراستی خلقتان كردم بیآنكه بدانم چه غلطی دارم میكنم
۱۳۸۷ مهر ۱, دوشنبه
مورچهخوار
مورچهخوار تمام این مدت داشت نتهای دفترچهی موسیقی را یکییکی میخورد. ما را باش که تمام این مدت فکر میکردیم نتها را دارد یکییکی مینویسد. فکر میکنم تقصیر عینک غلطاندازی بود که به دیدهگان زده بود.
پیام جدیدتر
پیام قدیمی تر
صفحهٔ اصلی
بايگانی وبلاگ
◄
2013
(4)
◄
دسامبر
(1)
◄
فوریهٔ
(3)
◄
2012
(13)
◄
دسامبر
(1)
◄
نوامبر
(1)
◄
سپتامبر
(1)
◄
اوت
(2)
◄
ژوئیهٔ
(3)
◄
مهٔ
(2)
◄
آوریل
(1)
◄
مارس
(1)
◄
فوریهٔ
(1)
◄
2011
(40)
◄
دسامبر
(3)
◄
نوامبر
(2)
◄
اکتبر
(2)
◄
سپتامبر
(4)
◄
اوت
(3)
◄
ژوئن
(1)
◄
مهٔ
(3)
◄
آوریل
(3)
◄
مارس
(4)
◄
فوریهٔ
(7)
◄
ژانویهٔ
(8)
◄
2010
(84)
◄
دسامبر
(5)
◄
نوامبر
(5)
◄
اکتبر
(10)
◄
سپتامبر
(8)
◄
اوت
(9)
◄
ژوئیهٔ
(6)
◄
ژوئن
(7)
◄
مهٔ
(9)
◄
آوریل
(9)
◄
مارس
(6)
◄
فوریهٔ
(3)
◄
ژانویهٔ
(7)
◄
2009
(52)
◄
دسامبر
(9)
◄
نوامبر
(4)
◄
اکتبر
(4)
◄
سپتامبر
(4)
◄
اوت
(4)
◄
ژوئیهٔ
(3)
◄
ژوئن
(4)
◄
مهٔ
(3)
◄
آوریل
(3)
◄
مارس
(7)
◄
فوریهٔ
(3)
◄
ژانویهٔ
(4)
▼
2008
(70)
◄
دسامبر
(10)
◄
نوامبر
(7)
◄
اکتبر
(10)
▼
سپتامبر
(6)
خلاصه ی یک داستان
مورچهخوار
حلزون
مور
مجسمهی تو خالی من
حسادت؛ این رمز موفقیت
◄
اوت
(4)
◄
ژوئیهٔ
(6)
◄
ژوئن
(6)
◄
مهٔ
(6)
◄
آوریل
(7)
◄
مارس
(4)
◄
فوریهٔ
(2)
◄
ژانویهٔ
(2)
◄
2007
(16)
◄
دسامبر
(1)
◄
نوامبر
(2)
◄
اکتبر
(2)
◄
سپتامبر
(1)
◄
اوت
(1)
◄
ژوئیهٔ
(1)
◄
ژوئن
(2)
◄
مهٔ
(1)
◄
آوریل
(1)
◄
مارس
(1)
◄
فوریهٔ
(1)
◄
ژانویهٔ
(2)
برنامههای خلاق
نقد فیلم
جستجوی این وبلاگ