یکی از فرزندانم به دیار باقی شتافت. این یکی را خیلی دوست داشتم. اصلن برایم مهم نیست خوانندهی آهنگ چه دارد میگوید، تنها آوا و ریتم برایم اهمیت دارد. گریهآور است اما، گریهام نمیآید. تصادف کرد. گفته بودمش بالاتر از صد و بیست کیلومتر در ساعت نرود. رفت و مرد. خدا لعنتش کند. حتم دارم باز حواسش پرت زیباییهای جاده شده بود. هر چه برایش توضیح داده بودم که رنگ سبز درختان هیچ زیباییای ندارد، از آن گوش بیرون داده بود. خدا لعنتش کند. جوان بود آخر. حتی گواهینامه نداشت ولی استعداد خاصی در رانندگی داشت. تازه داشتم بهش عادت میکردم. خدا لعنتش کند. خدا درختان جاده را هم لعنت کند. نامردم اگر تیشه به ریشهی یکیکشان نزنم. ارهام کجاست. نه تنها برایم مهم نیست که خواننده چه میخواند که اگر هم بود نمیفهمیدم. تنها آوا و ریتم برایم اهمیت دارد. بیشک گریهدار است. قصد داشتم نگذارم برود اما دل نازکی داشت. دل نازکم نیامد بشکندش. اولین بارش بود تنها در جاده میراند. عاشق سه چیز بود، جاده و رانندگی و رنگ مزخرف سبز درخت. خدا لعنتشان کند. نامردم اگر تیشه به ریشهی یکیکشان نزنم. آهنگ لعنتی هم تمام شد. کاش میگذاشتمش در دور که تا ابد تکرار شود. گریه آور بود اما، گریهام نگرفت. خدا لعنتش کند.