۱۳۸۷ مرداد ۹, چهارشنبه

جهل است با جوانان پنجه کردن پیر را

سیمین‌دخت شیرازی و مرادقلی قومی و ملوک‌الدین پارسی دیشب آمده بودند خانه‌ی جدیدمان به ضیافتی به مناسبت خانه‌ی جدیدمان. کم لطفی نکردیم اگر اقرار کنیم که ملوک‌الدین پارسی طبل‌بلند‌بانگ‌درباطن‌هیچ است. تو گویی بلندگوی باری تعالی است و هر آن‌چه را که به ذهن مخدوشش می‌رسد باید از تارهای صوتی‌اش گذرانده، با پرده‌ی نازک گوش‌های ما آشنا کند که مباد گوشه‌ای از این گوهروار سخنان جامانده، ما حقیرتر از خران دربار شاه، نادان و کم‌مایه جان به جان‌آفرین تسلیم کنیم.

آمده سرفه‌ای کرده می‌گوید: «زبان فارسی عقیم است». گفتمش آخر ای‌ کوته‌مغز کم‌مایه، تو را چه به سخن پراکنی در باب زبان. برو همان غازهایت را بچران که روزبه‌روز چاق‌تر می‌شوند و لاابالی‌تر. تو چه می‌دانی زبان چیست که تهمت سترونیش می‌زنی. عقیم آن غازهای هرجایی تو هستند که هر را از بر تشخیص نداده بانگ مرگ بر ارتجاع سر داده، می‌خواهند یک ‌شبه ره پنجاه ساله طی کنند. زبان‌تان طعمه‌ی شغالان باد که لااقل هرجایی نیستند.

ناگفته پیداست که هیچ‌کدام از این‌ها را نگفته، فقط بسنده کردم به:

"با جوانی سرخوشست این پیر بی‌‌تدبیر را
جهل باشد با جوانان پنجه کردن پیر را"

بايگانی وبلاگ

جستجوی این وبلاگ