۱۳۸۷ اسفند ۲۶, دوشنبه

قورباغه‌ی من

قناری بود. خدا شاهد است که قورباغه نبود. از سی طرف مختلف نگاهش کردم. قناری بود. حتی حتم دارم بال و پر و منقارم داشت. این‌ها را هم اگر نداشت، دیگر سبز لجنی که نبود. خدا شاهد است که نبود. قور قور هم نمی‌کرد. چه‌چه شاید. سعی کردم وانمود کنم قورباغه است. نشد. آخر قناری بود. زرد بود. سر بلند و مغرور بود. نه مگس‌خور و تنبل. می‌پرید همیشه و نمی‌جهید هیچ‌وقت. آرزوهای بزرگ داشت نه این‌که فقط تا ده‌سانتی دماغش را ببیند. حتم داشتم که قناری بود. مطمئن بودم چشمانم هم که به خطا برود، احساسم به خطا نمی‌رود. سینه بالا می‌داد و چه‌چه می‌کرد از صبح تا غروب. جاه‌طلب بود و نه راضی به رضای خدا و خیره به برکه به امید شکار پشه‌اکی حقیر. بی‌راه نمی‌گویم. قناری بود. مطمئنم.

بايگانی وبلاگ

جستجوی این وبلاگ