۱۳۸۸ دی ۲۲, سه‌شنبه

فرحزاد

با یک ف به فرحزاد می‌رفت و با یک تیر حداقل هر بار دو سه نشانه می‌زد و با یک نگاه نقص را می‌یافت و در یک چشم به‌هم زدن ناقص را کامل می‌کرد و در یک حرکت شاه را مات‌ می‌کرد و با یک جهش به موقع جانش را نجات می‌داد و با یک دست اراده می‌کرد سه چهار هندوانه برمی‌داشت و در یک لحظه تصمیمش را تبدیل به عمل می‌کرد و با یک جمله تمام قصه و قضیه و معما و صورت مسئله و منظور و درد و کوفت را می‌گرفت و با یک اشاره به سر می‌دوید و با یک کنایه در لفافه تغییر مسیر می‌داد و با یک تشر عقب می‌نشست و با تغییر یک متغیر راه حل را از نو شروع می‌کرد و با یک داده‌ی جدید کنار می‌کشید و با یک ترک ریز به سطل آشغالش می‌انداخت و با یک ف از فرحزاد بازمی‌گشت.

بايگانی وبلاگ

جستجوی این وبلاگ