سیگار را با بدمینتون میتوان جایگزین کرد و بیکاری را با کلاس منجوقدوزی و عکاسی و تلویزیون را با کامپیوتر و دوست باب را با ناباب و دلتنگی خواهر و پدر را با تقلید و تاسی کورکورانه و برادر و مادر را با مرور و ورق زدن شبانه و بیهویتی را با کلفتی گردن و جای خالی را با کام گرفتن از بیگانه و بیخبری از خانه را با خبر و تاریخ خوانی و سرماخوردگیهای پیدرپی تغییر فصل را با ویتامین ث و کوری چشم را با روشنی دل و بازی عصر امپراتورها را با تختهنرد و راکت نود گرمی را با هفتاد و هشت گرمی. اما تو را نه با رضاقلی می توان عوض کرد و نه با رضاقلی و حسن و نه حتی با سه الی چهار تن از این دست.